جدول جو
جدول جو

معنی لرد افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

لرد افکندن
(سُ رَ نِ / نَ دَ)
رسوب کردن شراب و سرکه و آب لیمو و جز آن. ته نشین شدن دردی شراب و غیره. لرت افکندن
لغت نامه دهخدا
لرد افکندن
لرت افکندن
تصویری از لرد افکندن
تصویر لرد افکندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پر افکندن
تصویر پر افکندن
کنایه از اظهار خوف، عجز و زبونی کردن، پر ریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا افکندن
تصویر فرا افکندن
به میان آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لگد افکندن
تصویر لگد افکندن
لگد پراندن ستور، لگد انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرح افکندن
تصویر طرح افکندن
طرح ریختن، بنیان نهادن، پی افکندن
فرهنگ فارسی عمید
(زِ / زِ عَ کَ دَ)
گردن زدن، مطیع بودن. تسلیم گشتن. فرمانبرداری کردن:
که ما شاه را چاکر و بنده ایم
همان باژ را گردن افکنده ایم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ سَ دَ)
لگد انداختن
لغت نامه دهخدا
(سُ / سِ کَ دَ)
لرد افکندن. ته نشین شدن دردی شراب. لای شراب در ته ظرف نشستن
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ دَ)
مشکل کردن. سخت کردن کاری را
لغت نامه دهخدا
(خوا /خا رُ ذَ گَ دَ)
شکار کردن. نخجیرکردن. حیوان وحشی یا اهلی را صید کردن:
تماشا کرد و صید افکند بسیار
دهی خرم ز دور آمد پدیدار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ نِ شَ تَ)
دود برافکندن. دود برانگیختن. دود برآوردن، کنایه از جادویی است:
به دود افکندن آن زلف سرکش
که چون دودافکنان در من زد آتش.
نظامی.
رجوع به دودافکن و دودافکنی شود
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
در ولایت رسم است که چون زنان آنجا به فال گوش متوجه شوند، افسونی خاص بر کلید دمیده بر سر راه اندازند. (غیاث) (آنندراج). در قدیم رسم بود که زنان چون به فال گوش می ایستادند، افسونی خاص بر کلیددمیده بر سر راه می انداختند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ)
پی افکندن. بنیاد نهادن:
پادشاهی که طرح ظلم افکند
پای دیوار ملک خویش بکند.
سعدی.
- طرح عمارت افکندن، بنیان نهادن بنا.
و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 239 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر افکندن
تصویر پر افکندن
بال و پر ریختن مرغان پر ریختن، مانده شدن عاجز شدن مقهور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ایجاد گره کردن، مشکل کردن امری را سخت کردن کاری را یا گره افکندن بر دل. غمگین ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
در قدیم رسم بود که زنان چون به فال گوش می ایستادند افسونی خاص بر کلید دمیده بر سر راه می انداختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلند افکندن
تصویر کلند افکندن
فال کلند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو افکندن
تصویر فرو افکندن
فرو انداختن به پایین افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا افکندن
تصویر فرا افکندن
به میان آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرح افکندن
تصویر طرح افکندن
پی افکندن بنیان نهادن (عمارت و جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لگد افکندن
تصویر لگد افکندن
جفتک انداختن، زیر بار نرفتن امتناع کردن از قبول امری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرت افکندن
تصویر لرت افکندن
ته نشین شدن درد شراب
فرهنگ لغت هوشیار
گردن زدن، مطیع بودن فرمانبردار بودن: که ما شاه را چاکر و بنده ایم همان باژ را گردن افکنده ایم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرح افکندن
تصویر طرح افکندن
((~. اَ کَ دَ))
بنیان نهادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرو افکندن
تصویر فرو افکندن
((فُ. اَ دَ))
به زیر انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا افکندن
تصویر فرا افکندن
((~. اَ کَ دَ))
به میان آوردن
فرهنگ فارسی معین