دود برافکندن. دود برانگیختن. دود برآوردن، کنایه از جادویی است: به دود افکندن آن زلف سرکش که چون دودافکنان در من زد آتش. نظامی. رجوع به دودافکن و دودافکنی شود
دود برافکندن. دود برانگیختن. دود برآوردن، کنایه از جادویی است: به دود افکندن آن زلف سرکش که چون دودافکنان در من زد آتش. نظامی. رجوع به دودافکن و دودافکنی شود
در ولایت رسم است که چون زنان آنجا به فال گوش متوجه شوند، افسونی خاص بر کلید دمیده بر سر راه اندازند. (غیاث) (آنندراج). در قدیم رسم بود که زنان چون به فال گوش می ایستادند، افسونی خاص بر کلیددمیده بر سر راه می انداختند. (فرهنگ فارسی معین)
در ولایت رسم است که چون زنان آنجا به فال گوش متوجه شوند، افسونی خاص بر کلید دمیده بر سر راه اندازند. (غیاث) (آنندراج). در قدیم رسم بود که زنان چون به فال گوش می ایستادند، افسونی خاص بر کلیددمیده بر سر راه می انداختند. (فرهنگ فارسی معین)
پی افکندن. بنیاد نهادن: پادشاهی که طرح ظلم افکند پای دیوار ملک خویش بکند. سعدی. - طرح عمارت افکندن، بنیان نهادن بنا. و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 239 شود
پی افکندن. بنیاد نهادن: پادشاهی که طرح ظلم افکند پای دیوار ملک خویش بکند. سعدی. - طرح عمارت افکندن، بنیان نهادن بنا. و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 239 شود